امیر عباسامیر عباس، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 16 روز سن داره
آیلی کوچولوآیلی کوچولو، تا این لحظه: 6 سال و 8 ماه و 17 روز سن داره

❤از وقتی که تو اومدی... ❤

یک اقدام ناگهانی

پسر قشنگم سلام خوبی؟ مامانی امروز ساعت ۶ غروب یهویی یه تصمیمی گرفتمو عملیش کردم باباهم موافقت کرد.. از اون جایی که شما بیش از اندازه به شیر من وابسته ای و گاهی حتی غذا نمیخوری و فقط شیر میخوری و از طرفی منم روزه میگیرم و شیر دادن به شما یکمم اذیتم میکنه تصمیم گرفتم روزا بهت شیر ندم اما چون هنوز هجده ماهت تموم نشده فقط شبا بهت شیر میدم اخه دلم نمیاد اصلا نخوری.. از اونجایی که پسر گل مامان از مو چندشش میشه و خیلی بدش میاد منم دوتا پر کبوتر چسبوندم اونم با دیدن اونا هی گفت اه اخه اخه بیچاره بچه ام دیگه نخورد بهونه زیادی هم نگرفت براش اب میوه اوردم که برای اولین بار کامل خورد یه شیشه اب هلو..
29 تير 1392

تژیدی؟

دو روز پیش بعد سحر من اومدم تو اتاق دراز کشیدم و شما هم تو پذیرایی تنها خواب بودی یه دفعه برگشتم سمت در دیدم ایستادی و بی صدا داری منو نگاه میکنی یه ان ترسیدم جیغ کشیدم فوری اومدی سمتم بغلم کردی گفتی ماما تژیدی؟ الهی قربونت برم که انقده قشنگو درست فعلارو صرف میکنی اخه وقتی خودت از چیزی بترسی میگی تژیدم.. اما نمیدونم چرا هنوز یاد نگرفتی که به همه نگی ماما به جز بابا و مییلا (ملینا) و بابابتوت و ماما بوتوت بقیه رو ماما صدا میکنی حتی غریبه هارو  اینم یه سری عکس همینجوری:                 ...
23 تير 1392

عشق منو شیرین زبونیاش

سوال و جواب بین مامان الی و امیر عباس : مامان الی: هاپو چی میگه؟ امیرعباس: باب باب _ بع بعی چی میگه؟ _ بَ بَ _ جوجو چی میگه؟ _ جی جی _ پیشی چی میگه؟ _ مَو مَو _ کلاغ چی میگه؟ _ اار اار  اار _ گاو چی میگه؟ _ مُومُو امشب بابا داشت مسابقه والیبال تماشا میکرد بعد اینکه ست دومم بچه های ما بردن بلند و کشیده گفت بللللللللله که بلافاصله بعدش تو تکرار کردی با همون لحن گفتی بلللللله.. الهی فدای هوشت بشم پسرکم پ.ن :اگه انقدر یکنواختو بیرنگ و بی عکس مینویسم واسه اینه که با گوشی میامو اپ میکنم اخه اقا امیرعباس ما تا میبینه من پشت پی سی نشستم میادو خاموشش میکنه دوست...
23 تير 1392

پایان هفده ماهگی

گل قشنگم سلام هفده ماه از ورودت به زندگی ما میگذره الان هفده ماهه که دنیای منو بابا زیباترو رنگیتر شده الان هفده ماهه که منو بابا تمام عشقمونو نثار وجود نازنینت میکنیم تا بدونی چقدر دوستت داریم و بدون تو ما هم نیستیم .. پسر مامان تقریبا دندونات داره کامل میشه از وقتی شربت سندروس میخوری هم اشتهات خوب شده هم خوابت هم شاداب تری خداروشکر طعمشم دوست داری برعکس قطره اهن که اصلا نمیخوردی.. البته شربت خوریتم برنامه داره ها اول میشینی تو سینک ظرفشویی با بابا یکم اب بازی میکنی بعد مبگی بابا به به.. تو حرف زدنم کلی پیش رفت کردی بلافاصله هرچی میشنوی تکرار میکنی.. بازی هایی که دوست داری: گل یا پوچ ، تو هو مثل ما سعی تو پنهون کردن گل تو دستت داری بعد دستا...
21 تير 1392

اپ..

پسرک مامان بعد یه غیبت طولانی سلام امیدوارم که منو ببخشی به خاطر این کوتاهی.. عزیزم این مدت که نبودیم کلی مشکلاتو سختی داشتیم یه وقت فکر نکنی سرگرم خودم بودم و ثبت خاطراتتو از یاد بردما نه عزیزم.. اول یه دو هفته ای درگیر امتحانام بودم شمارو میذاشتم پیش مامانیو میرفتم امتحان میدادم تا یکی دو تا امتحان اخر مامانی مریض شد بنده خدا شما پیش خاله الهه موندی بعد از اینکه امتحانام تموم شد مریضی مامانی روز به روز شدیدتر شد تا جایی که تقریبا یه ماه تو جا استراحت مطلق بود الهی بمیرم برای مامانم خیلی درد و عذاب کشید تو این مدت تا بالاخره با کلی دکتر و طب سنتی و .. الحمدلله الان حالش بهتره درداش کمتر شده ولی فعلا نمیتونه کاری انجام بده واسه همین تو ا...
15 تير 1392

یازده و دوازدهمین دندون + یه اتفاق بد

عزیزم دندونای ١١ و ١٢ شما در تاریخ ٢٩ اردیبهشت رویت شدند.. الانم درگیر در اومدن بقیه دندوناتی الهی بمیرم برات که درد میکششی. واما یه اتفاق بد چند روز پیش من تو اشپزخونه مشغول کار بودم توام داشتی با ماشینت بازی میکردی که یهو صدای گریه ات بلند شد خیلی ترصیدم فورا اومدم سمتت دیدم با پیشونی رفتی تو تیزی لبه دیوار و یه حالت فرو رفته رو پیشونیت ایجاد شد ترسیدم زدم زیرگریه من گریه میکردم تو گریه میکردی به بابا زنگ زدم بیاد ببریمت دکتر یکم که به خودم مسلط شدم و گریه ام بند اومد دیدم توام اروم شدی بعد فهمیدم از گریه من تو گریه میکردی نه از درد اخه گل پسر من خیلی صبوره خوب دردو تحمل میکنه الهی فداش شم.. اما من راضی نشدم باید میبردمت دکتر تا خیالم ...
7 خرداد 1392

میشوجه...؟!!

امروز بعد از ظهر خونه مامانی خواب بودی که یهو بیدار شدی بغل کردم دیدم هی پیشونیتو میخارونی گفتم :‌مامانی چی شده سرت؟ امیرعباس:‌ماما میشوجه میشوجه!! منم میخاروندم برات و بوس میکردم توام میخندیدیو منو بغل میکردیو با لبای ناز غنچه شده ات صورتمو میبوسیدی..(تمام شیرینی زندگی تو لحظه لحظه با تو بودن خلاصه میشه مهربونم!) الهی قربونت برم اون لحظه میخواستم قورتت بدم شیرین زبون مامان اینو از کجا یادگرفتی اخه؟ ...
25 ارديبهشت 1392

دهمین دندون..

سلام عسلکم .. امروز دهمین دندونتم جوونه زد قربونت برم من ، این مدت  که دندون در میاری یکم اذیت میشی همزمان لثه ات واسه سه تا دندون ورم کرده که بالاخره بالای  دندون نهمت امروز بیرون اومد اما سمت چپیا کم موندن که در بیان خیلی اذیت شدی این سری الهی مامان برات بمیره.. این عکسارو دیروز گرفتم وقتی میرفتیم خونه مامانی..     اینجا هم دایی جون داره بهت غذا میده ...
25 ارديبهشت 1392