مهمونی خونه عمه مریم/تولد بابایی و عمه فاطمه/شب عید
پسر قشنگم دیشب شام خونه عمه مریم بودیم به مناسبت خرید خونه جدیدشون که مصادف شده بود با
شب عید غدیر و شب تولد بابایی و عمه فاطمه که دوقلو هستند چون همه اونجا جمع شده بودند ما هم
تصمیم گرفتیم کیک تولدو همونجا بخوریم در ضمن سالگرد قمری ازدواج ما هم بود سال ٨٨ شب عید غدیر
منو بابایی عروسی کردیم لی لی لی..
شما خیلی پسر خوبی بودی دیشب یعنی کلا پسر خوبی هستی زیاد گریه نمیکنی خیلی اجتماعی
هستی غریبی نمیکنی با همه دوستیو بازی میکنی همشم میخندی من عاشق اخلاقتم پسسرررررم.
دیشب به همه خوش گذشت،فقط یکم محمدجواد پسرعمو مرتضی حالش خوب نبود الهی بمیرم براش..
وقتی تو اتاق یکم اهنگ گذاشتیم شما قبل همه شروع به نای نای کردی تو بغلم دائما در حال تکون
دادن پاهات بودی همشم دلت میخواست بری بغل عمه فاطی بادستات دستای منو کنار میزدی تا ولت
کنم اخه پسر نمیگی میوفتی؟
خلاصه شب خوبی بود اینم چندتا عکس مامانیرو ببخش تو عکس انداختن یکم تنبل زیاد عکس نگرفتم: