نه ماهگی و پنجمین و ششمین دندون
امیرعباس مامان حالا نه ماه رو پشت سر گذاشت الهی قربونت برم ان شاءالله صد ساله شی نه صد بیست ساله شی نه صدو بیست سال کمه همیشه زنده باشی...
باورش خیلی سختته خیلی زود گذشت باورم نمیشه 18 ماهو با تو بودم تویی که الان شدی همه وجودم بود و نبودم امیرم عاشقتم خیلی دوستت دارم گاهی نمیدونم چطور این عشقو ابراز کنم .فکر حتی ثانیه ای بدون تو بودن نابودم میکنه.
هرچی به یکسالگی نزدیکتر میشی استرس من واسه جشن تولد تو بیشتر میشه..
دیروز صبح امیرعباسو بردم مرکز بهداشت چون پسر مامان این ماه خیلی مریض شد همش میترسیدم که وزن نگرفته باشه اما خداروشکر خانومه گفت همه چی خوبه امیرعباسم 500گرم وزن گرفته بود.. قد: ٧٠.٥ وزن:9.300 دورسر: 45.5
بعد رفتیم خونه مامانم اخه مادربزرگم اونجا بود مامی زحمت کشیده بود اش رشته درست کرده بود که امیرعباس عاشقشه خیلی خوش گذشت جاتون خالی غروب بابای اومد دنبالمون رفتیم خونه داشتم با گلپسری بازی میکردم که دیدم اینور اونور دوتا دندون بالاش دوتا سفیدی نیش زده الهی فدات شم که انقدر تند تند دندون در میاری عزیزم..
پسر مامان خیلی کم و با بی میلی میخزه همچنان میغلته حسابی فهمیده شده هرکاری رو زود یاد میگیره اصلا اهل غریبی کردن نیست با همه رله است تازه یاد گرفته وقتی نیاز به توجه داره یا یه چیزی رو میخواد که بهش نمیدیم با حالت ناله میگه مممممممن ممممممن
چندتا عکسم ازش گرفته ام که میذارم:
پ.ن: به علت اینکه عباس مامان از تعویض لباس خیلی بیزاره و حسابی جیغ و داد راه می اندازه نمیتونم هی لباس عوض کنم براش و ازش عکس بگیرم.. تمام عکسها یهوییه...