میلاد تک ستاره درخشان اسمون عشقم
چه زود گذشت مامانی انگار همین دیروز بود پسرک قشنگم بعد نه ماه انتظار اومد تو بغلم انگار همین دیروز بود وقتی که خواب بودی بیدار میشستم بالا سرت نفسهاتو میشمردم همش ترس دلهره داشتم... یادش بخیر چه روزهای سخت و اسان اما شیرین رو باهم گذروندیم حالا تو یکساله شدی دیگه مرد شدی واسه خودت قربونت برم من خیلی شرمنده ات شدم دلم میخواست بهترین جشن تولد رو برات بگیرم اما نشد نازنینم منو ببخش گاهی یه اتفاقهایی میوفته که دست ادم نیست..
شب تولدت بابامصطفی به افتخار شما خونه مامانی بهمون شام داد و روز جمعه یعنی روز قشنگ تولدت خونه بابا حشمت هم یه کیک کوچولو خرید یه جشن خیلی کوچولو با محمدجواد و امیر محمد و ریحانه بابابزرگ و مامان بزرگ عمه زهرا اینا و عمو مرتضی و خانومش گرفتیم بد نبود خوش گذشت...
بازم میگم امیرعباسم مامان و ببخش نازنینم..
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی