امیرعباس مامان و ماه مهر
سلام نانازی مامان الهی فدای خنده های قشنگت بشم که دل همه رو برده..
پسرم دیگه با خاله های مهربونش تو مهد دوست شده کمتر بهونه میگیره افرین پسرخوب..
امیرعباسم وقتی یکی از روبروت رد میشه بهش لبخند میزنی و همین کارت باعث شده کلی طرفدار
داشته باشی تو دانشگاه. راستی یکشنبه استاد جیگاره اومدند سرکلاس بعد به من
گفت :"این امیرعباست منو عاشق خودش کرده خیلی نازه بعد به بچه ها گفت شما ندیدینش
خیلی ماهه ، شده عشق من"
اخه خاله شهرزاد چهارشنبه من که سرکلاس بودم شمارو برده بود دفتر استاد..
دوشنبه کلاس داشتم صبح ساعت ٥.٣٠ بیدار شدم که اماده شم اما شما گریه کردی دراز کشیدم
کنارت شیرت بدم خوابم برد به کلاسم نرسیدم خدا بدادم برسه...
چندتا عکس دارم ازت واسه این چند روزه برات میذارم نازنییییییییییییییییییییییییییییییینم.
امیرعباسم خیلی خیلی خیلی دوستت دارم اینو یادت بمونه بووووووووووووووووووووووووووس..
پسرم اگه مو دربیاره چی میششششششه ( اینو جمعه خونه باباحشمت با کلاه گیس عمه انداختم اجازه ندادی درست بذارم هی میکشیدی در میاوردیش)
دیشب منو تو و بابا رفتیم پارک سر کوچه بعدشم رفتیم خونه مامانی هوا سرد بود واسه همین زیاد نموندیم تو پارک..
راستی این لباس که تنته همون لباسیه که عکس جیگر (خر) روشه و خاله شهرزاد برات خریده شورتم داره..
اینجا هم اتاق شیردهی مهد که بعد شیر خوردن یکم با هم بازی کردیم..
تو غذاخوری خوابت برد چون تو بغلم بودی صورتت قرمز شده البته بعد گذاشتمت رو میز..
اینجا هم تو نمازخونه بودیم منتظر بابایی تا بیاد دنبالمون بریم خونه (این جورابهارو هم خاله شهرزاد گرفته برات یکم برات بزرگه اما بامزه است..)