اولین کلاس درس
سلام پسر دانشجوی مامان!
گل پسرم! هفته پیش سه شنبه ،خاله سودابه که مسئول نگهداری شما در ساعات 3تا5 وقتایی که کلاس دارمه رفته بود مرخصی و نبود تا تورو پیشش بذارم، منم مجبور شدم از استاد هومن ناظمیان که اون ساعت باهاش کلاس خلاصه نویسی و نامه نگاری داشتم خواهش کنم تا شمارو با خودم ببرم سر کلاس ایشون هم مخالفتی نکردند و گفتند که ایرادی نداره..
خلاصه امیرعباس ما اولین کلاس درس رو تجربه کرد، بذار برات بگم چه کردی تو کلاس اول اینکه کاملا ازاد بودی و من اصلا اجازه نداشتم بهت دست بزنم چون جیغ میکشیدی کل کلاسو دور میزدی برای خودت و ازاونجایی که شما به تمام مردها بابا میگی هی میرفتی سمت میز استاد خم میشدی تو صورتشون نگاه میکردی و با لبخند میگفتی بابا بابا..
وقتی استاد برای دعوت بچه ها به سکوت میزد روی میز امیرعباس من میگفت: بیییییییییییییه؟ کییییییییه؟ (بله کیه)..
وقتی استاد اسم یکی از بچه هارو صدا میزد تا نامه اش رو بخونه بعد اتمام نامه و قبل نظر دهی استاد امیرعباسم با صدایی رسا و کاملا جدی اظهار نظر میکردن البته به زبون شیرین خودشون که ما چیزی نمیفهمیدیم..
بالاخره پسر خوبم خسته شد و نیم ساعت به اتمام کلاس با سر رفت تو صندلی افتاد زمین یه کوچولو گریه کرد و بغل مامانی خوابش برد....
این بود خلاصه اولین کلاس درس" امیرعباس امیری"