امیر عباسامیر عباس، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه سن داره
آیلی کوچولوآیلی کوچولو، تا این لحظه: 6 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره

❤از وقتی که تو اومدی... ❤

یه هفته سخت و کمی دردناک..

1391/12/23 18:23
نویسنده : مامان الی
165 بازدید
اشتراک گذاری

امیرعباس مامان از هفته ای که گذشت بذار برات بگم یعنی از چهارشنبه هفته پیش تا چهارشنبه این هفته 23 اسفند:

 چهارشنبه یه اتفاق بد افتاد برات اتفاقی که وقتی یادش میوفتم جیگرم پاره میشه دلم میخواد که بمیرم.. امیرم ما اماده شده بودیم که بریم بیرون ، ملینا شمارو بغل کردو گفت زندایی من امیرعباسو میبرم شما خودتون بیایید اولش مخالفت کردم اما بعد نادونی کردمو گفتم باشه اما دم در باش تا ما هم بیاییم که یه دفعه نمیدونم چی شد جیغ شما دراومد و گریه کردی و ملینا هم داد زد دستش دستش منم که اصلا نفهمیدم چطوری خودمو بهت رسوندم دیدم دستت لای در حیاط گیر کرده و داری گریه میکنی سریع دستتو دراوردم اما انگشت وسط دست راستت داشت خونریزی میکرد توام هی گریه میکردی الهی بمیرم خیلی درد داشتی یه چسب زخم زدم تا خونریزیش بند بیاد بعدش تو بودیو بیقراریت و غصه خوردن من دوشب به خاطر درد انگشتت تا صبح بیدار بودی از طرفی هم به خاطر بارش برف و سردی هوای پنج شنبه سرما خوردی شب تا صبح تو تب می سوختی روزا بیقرار بودی به طور کل از غذا خوردن دست کشیده بودی منم که حالم اصلا خوب نبود داشتم از نگرانی میمردم جمعه دیدیم ورم دستت تب های شبونت بیقراریات همه و همه داره روز به روز بیشتر میشه اول رفتیم متخصص اطفال دارو داد برای سرماخوردگی و عفونت انگشتت بعدش رفتیم پیش ارتوپد برای اینکه یه عکس از استخون انگشتت بندازه که خداروشکر چیزی نبود..

پنجشنبه:

پنجشنبه

شنبه:

شنبه

یکشنبه داشتی بازی میکردی که انتهای ناخن انگشت وسطی بلند شد کلی خونریزی کرد کبودی و ورمش بهتر شد اما ناخنت در شرف افتادنه..

دوشنبه رفتیم بهداش که متاسفانه بعلت بیماری و غذا نخوردنت بازم وزن کم کرده بودی تقریبا 200 گرم که دوباره مولتی ویتامین رو برات شروع کردم دیشبم که کلی بیقرار بودیو همش تو بغلم مشغول شیر خوردن ناگفته نماند دیشب کلی با گریه و ناله هات اشک ریختم مامانی منو ببخش خوب مواظبت نیستم تا مریض نشی ببخش منو عزیزم..

بعد یه هفته غیبت امروز دوباره رفتیم دانشگاه خاله سودابه گفت تو مهد خوب بودی یکم تو محوطه دانشگاه با گربه ها و کلاغا بازی کردیو سرحالتر شدی منم خیلی خوشحالم که داری بهتر میشی اما وابستگیت به من یکم زیاد شده تقریبا همش باید کنارت باشم همینکه از کنارت بلند میشم دستاتو باز میکنیو خیلی ناز میگی ماما     ماما     ماما!!

قربونت برم من همیشه پیشت میمونم و عاشقونه دوستت دارم...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

شهرزاد
23 اسفند 91 18:06
الهی خاله بمیرم انگشتت اونجوری شده بود.زوده زود خوب شو فسقلی


خدا نکنه خاله جونم.. چشم