واکسن شش ماهگی
سلام خوشگل مامان!
گلم بذار برات از ماجرای واکسن زدنت بگم:
قرار بود یکشنبه بریم واکسنتو بزنیم که نشد خواب موندیمو مرکز بهداشت هم بسته بود..
روز بعدش ساعت ١١از خواب بیدار شدیمو با عجله اماده شدیمو دوتایی رفتیم مرکز بهداشت که باز بسته
بود..کلی اعصابم خورد شد اخه گفتن ٢ ماهه که بسته است..
هوا خیلی گرم بود منم که بازبون روزه شما هم بغلم حسابی خسته شده بودم رفتیم خونه بابابزرگ
عمو علیرضا تو حیاط بود بهش گفتیم که ما رو ببره یه مرکز بهداشت دیگه که یکم دور بود..
سه تایی باماشین رفتیم مرکز بهداشت شهید نیک نژاد گفتن مسئول واکسن رفته بریدفردا بیایید
خلاصه دوباره امروز با عمو علیرضا رفتیم همونجا اما نامردا واکسن نزدن گفتند که باید برید نزدیک محل
خودتون دوباره برگشتیم سمت خونه که یه مرکز بهداشت دیگه بود نزدیکمون رفتیم اونجا کلی منتظر
موندیم خانوم واکسنیه تلفنش تموم شد و اومد وای چه لحظه ای بود مامانی دوتا واکسن به پاهای
خوشملت زد و شما هم جیغ کشیدیو گریه کردی اما زودی اروم شدی اما نامرد قد و وزنتو نگرفت گفت
مسئولش نیست..خدا ازشون نگذره با این کار کردنشون قطره اهنم نداد خوب شد بابایی برات خریده بود
بعد اومدیم خونه منم یکم یخ گذاشتم رو پاهای نازت تا دردش کمتر شه ١٦قطره هم استامینوفن دادم
بهت که تب نکنی حالا هم خوابیدی فرشته کوچولوی من دوستت دارم عزیزم..
باید با بابایی ببریمت پیش دکترت واسه چکاپ وگرفتن برنامه غذایی جدید..
این عکس هم داغه داغه تازه گرفتم ازت وقتی خوابیدی
اینم همینجوری میذارم اخه دوسش دارم