در آستانه نوروز 1392+13 ماهگی گل پسر..
بذار یکماز احوالات خودم بگم حسابی داغونم به هیچکاری نمیرسم هنوز بیشتر کارای خونه تکونیم مونده تا 27 هم باید بریم دانشگاه واقعا خسته ام .از صبح تا 11.30 شب تنهام تا بابا بیاد !! منم تنهایی نمیتونم یهنی شما نمیذاری که به کارام برسم همش دوست داری کنارت بشینم تا تو بازی کنی یا شیر بخوری مخصوصا این چند روزی که مریض بودی..
گوش شیطون کر بابا مصطفی پنجشنبه و جمعه رو مرخصی گرفته تا اگه خدا بخواد کارامونو تموم کنیمو تقریبا خریدامونم بکنیم..
راستی بابایی که از سرکار اومد دیدم برات یه دست لباس راحتی خریده 30 هزارتومان خیلی نازه خیلی بهت میاد بابا همیشه خوش سلیقه بوده دستش درد نکنه..
سیزده ماهگی:
امیرعباس جونم با چند روز تاخیر اتمام سیزدهمین ماه زندگیت و ورودت به ماه چهاردهم رو تبریک میگم..
تو این ماه کلی بازی و شیطنتو کارای قشنگ یاد گرفتی امروز دوباره من من گفتنات شروع شده هرچی بخوای میگی من من..
وقتی غذا میپره گلوت خیلی نازو با مزه با دستای کوچولوت میزنی رو سینه ات و سرفه میکنی..
میونت با اقایون مخصوصا عموهات خیلی خوبه..
کلاغ پر و اتل متل رو حرفه ای بازی میکنی..
از دیدن حیوانات زنده کلی ذوق میکنی
عاشق گوشی امیرحسین و بازی تقلید صداشی هی میگیری دستتو حرف میزنی بعد منتظر میشی تا صداتو تکرار کنه..
گوشی عمه فاطمه رو هم به خاطر اهنگاش و نانای کردن دوست داری..
یادگرفتی موقع راه رفتن با قدمی که برمیداری میگی 2 3 2 3
وزنتم تو پست قبل گفتم دیگه تو این ماه کاهش وزنداشتی تا افزایش..
ایناروعلی الحساب داشته باش تا بعد.....