ادامه...

خب ناز نازی مامان بریم سر ادامه ماجرا با کلی تاخیر..( اینترنتمون خراب بود مامان ببخشید)

فرداش روز جمعه بعد خوردن صبحونه با مامانی و بابایی و خاله ها خداحافظی کردیمو رفتیم سمت خواجه ربیع بعد زیارت یه کتاب فروشی اونجا بود که من برات چندتا کتاب خریدم:

دوتاش کتاب شعره که وقتی برات میخونم شروع به رقصیدن و بشکن زدن میکنی

بعد رفتیم مرکز خرید الماس شرق یکم گشتیمو خرید کردیم.. شما گشنه ات شده بود که بابا برات سیب زمینی خرید بعد اونجا یه عکس ازت انداختیم البته روی لیوان خیلی بامزه شد:

وقتی خانومه ازت عکس گرفت داشتی کیک میخوردی هرکاری کردیم ندادی..

بعد رفتیم سمت وکیل اباد اما خیلی شلوغ بود جاده ترافیک بود عجیب ٫تصمیم گرفتیم بریم سر مزار فردوسی خیلی خوش گذشت شما کلی اونجا بازی کردی رفتی سر مزار بزرگ شاعر حماسی سرای کشورمون اما اخراش یکم بد قلقی کردی خوابت میومد .(عکسای این قسمتو بعد میذارم)

بعدنماز و نهار حرکت کردیم سمت گرگان توی مسیر زیاد اذیت نکردی خواب بودی همش نزدیکای اش خوران بودیم که چراغ ماشین یکیش سوخت و ما هم ۳۰ هزارتومان جریمه شدیم ..هوا هم سردو باروونی بو واسه همین یه سوییت همون ورا گرفتیم تا استراحت کنیمو صبح راه بیوفتیم .. صبح بعد صبحونه راه افتادیم هوا کلی مه بود جاده ها خیلی قشنگ بودند اما حیف خیلی سرد بود و بارونی برا همین نتونستیم پیاده شیمو عکس بگیریم بلاخره رسیدیم گرگان عمو مصطفی اومد دنبالمون تا مارو ببره ویلای ‍‍‍‍‍پدرش دستشون درد نکنه خیلی زحمت کشیدند اونجا نهار خوردیمو استراحت کردیم توام که حسابی دلت برای عمه زهرا تنگ شده بود از دیدنش کلی ذوق کردی و بازی کردی مادر و برادر عمو مصطفی کلی از دیدنت خوشحال شدند توام که اصلا اهل غریبی کردن نیستی با اینکه دفعه اول بود که میدیدیشون باهاشون بازی کردی بعد از نهار رفتیم دم در چندتا عکس گرفتیم یکمم از حیاطشون که پر سبزی و میوه بود کاهو کندیمو اوردیم..

بعد رفتیم بندر ترکمن و بازارچه ساحلی و.. برگشتیم تهران..