اپ..
پسرک مامان بعد یه غیبت طولانی سلام امیدوارم که منو ببخشی به خاطر این کوتاهی..
عزیزم این مدت که نبودیم کلی مشکلاتو سختی داشتیم یه وقت فکر نکنی سرگرم خودم بودم و ثبت خاطراتتو از یاد بردما نه عزیزم..
اول یه دو هفته ای درگیر امتحانام بودم شمارو میذاشتم پیش مامانیو میرفتم امتحان میدادم تا یکی دو تا امتحان اخر مامانی مریض شد بنده خدا شما پیش خاله الهه موندی بعد از اینکه امتحانام تموم شد مریضی مامانی روز به روز شدیدتر شد تا جایی که تقریبا یه ماه تو جا استراحت مطلق بود الهی بمیرم برای مامانم خیلی درد و عذاب کشید تو این مدت تا بالاخره با کلی دکتر و طب سنتی و .. الحمدلله الان حالش بهتره درداش کمتر شده ولی فعلا نمیتونه کاری انجام بده واسه همین تو این مدت منو شما از خواب که بیدار میشدیم میرفتیم پیشش تا اخر شب با بابا برمیگشتیم خونه ناگفته نماند مامان جون بیچاره من یکمی هم افسردگی گرفته احتمالا به خاطر مریضیشو تو جا بودنشه..
خلاصه ساعت یک شب که میرسیدیم خونه تا شمارو میخوابوندم خودمم خوابم میبرد اصلا وقت نت اومدن نمیکردم امیدوارم که مامانو ببخشی..
پسرکم روز به روز داری بزرگتر میشی دایره لغاتت گسترده تر شده کارات عاقلانه تر شده خیلی پسر فهمیده و خواستنی هستی خیلی مهربونی در عین حال یکمم لجبازی باید حواسم باشه تا لج نکنی با هام وگرنه..
تو این مدت که میرفتیم خونه مامانی بدجوری وابسته محمدرضا شدی اونم کلی بهت عادت کرده اما همچنان حسادتهای کودکانتونو دارید هنوز اکثر وقتا اجازه دست زدن به اسباب بازی های همدیگرو نمیدید اما در عین حال یه دایی خواهرزاده خوب و شیطون هستید که تو چند دقیقه کل خونه مامانی رو کن فیکون میکنید ..
امیرعباسم باید برم اما قول میدم زود زود با کلی عکس بر میگردم.
پ.ن : راستی نی نی گل خاله سانازم به دنیا اومد هنوز وقت نکردیم بریمببینیمش مامانی که بهتر شه در اولین فرصت میریم اسرا خانوم گل رو میبینیم..