امیر عباسامیر عباس، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره
آیلی کوچولوآیلی کوچولو، تا این لحظه: 6 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره

❤از وقتی که تو اومدی... ❤

تجربه جدید..

سلام . پسرکم بذار از تجربه جدیدی که دیشب کسب کردی برات بگم: طبق معمول قبل از خوابوندنت خواستم پوشکتوعوض کنم بعد ازاینکه پوشکتو باز کردم دلم نیومد دوباره پوشکت کنم وتا صبح باز بودی خوشبختانه تا صبح جات خشک خشک بود دوبار تاصبح بیدار شدی اب خواستی بردمت سرپایی گرفتم اما ترسیدی  گریه کردی منم بیخیال شدم دوباره خوابوندمت تا ساعت   نه و نیم صبح که خواب بودی جات خشک بود افرین پسرم .. از این به بعد شبا بی پوشک میخوابی گلم تا خواب راحتتری داشته باشی. امروز رفتیم برای چکاپ خوب بود همه چی خدارو شکر قدت ٧٦ و وزنتم ١٠.٢٠٠  ماشاءالله..
21 ارديبهشت 1392

چهارده ماهگی..

گل پسر مامانی سلام.. بذار قبل اینکه نوروزنامه سال 92 رو به ثبت برسونم برات از چهارده ماهگیو بزرگ شدنت بگم . گل قشنگم یگانه پسرم! ورودت به سومین ماه از دومین سال زندگیت رو تبریک میگم. پسرکم 20 فروردین چهاردهمین ماهگرد به دنیا اومدنت بود مبارک باشه عزیزم !! ان شاءالله 140 ساله شی.. صبح سه شنبه از خواب بیدار شدم چون وقت دکتر داشتی برای چکاپ، دیگه دانشگاه نرفتم شما رو اماده کردم بعد با هم رفتیم پیش دکتر خدارو شکر گوش شیطون کر بعد چند ماه وزن نگرفتن بالاخره عددصحیح وزنت دو رقمی شد (١٠) قدتم به گفته دکتر خوب بود (٧٥).. خانم دکتر سفارش کردند که زیاد بهت برسم شیرینیجات و بستنی بهت زیاد بدم و .. بعدش موقع برگشت رف...
21 ارديبهشت 1392

15 ماهگی یکی یدونه ام..

سلاااااااااااااام گلپسرم تاج سرم چطلوی مامی ١٥ ماهت شد نازنینم ببین ماشاءالله چه زود داری بزرگ میشی کم کم داری مرد میشی عسلم قربونت برم من نازنینم.. چکاپ بمونه واسه فردا امروز جمعه است و بسته.. و اما کارای جدیدت: پسرک مامان چشمک میزنه،‌حسابی و اب دار ماچ میکنه (بوووووووووووووس)، مثل ورزشکارا بازو میگیره عاشق باباشه منم دوست داره اما کلا با مردا راحتتره.. کلمات جدید: باب = اب  / دمو = زن عمو / تووووو= توپ  /به به به= هرچی خوردنی باشه شعر ببعی میگرو هم یادگرفته البته تو جواب همه رو میگه بع بع بع   چهارشنبه چون مامانی وقت دکتر داشت با خودم بردمت سرکلاس استاد مطهری اما خیلی شیطونی و س...
20 ارديبهشت 1392

عکسای جدید

اینم دایی جون خوش تیپه!! دایی جون خیلی محکم گرفتیه!! بابا یکم شلش کن.. بابا ول کن دیگههههههههههههههه!! الهی فدای نماز خوندنت بشم که وقتی میری سجده زیر لب زمزمه میکنیو ذکر میگی خیلی ناز لباتو بی صدا تکون میدی.. پسر با حجاب مامانی ...
16 ارديبهشت 1392

بلال خوری..

چند روز پیش (دوشنبه هفته گذشته) یکم باقلا و نخود فرنگی گرفته بودم که پاک کنم به خیال اینکه تو اجازه میدی اما.. توی یه چشم به هم زدن کل خونه پر از نخود شده بو واسه همین تصمیم گرفتم برم خونه باباحشمت با مامانبزرگ باهم پاک کنیم که اونجا به قول خودت بابابوتوت برات بلال کباب کرد و اولین بلال عمرتو خوردی اما نه یکی نه دوتا 3 تا  این عکسا هم واسه اونروزه.. داشتی دنده عقب از دستم فرار میکردی که.. اینطوری شد و اما بلال خوری: غروب بردمت پارک روبه روی خونه بابابزرگ اینا: داری چشمک میزنی..   ...
14 ارديبهشت 1392

مکتب عشق..

  عشق با تو آغاز شد. کلاس خاطره ها با یاد تو جان گرفت.   تو در سپیدی برگ های دفتر دلمان جریان داری. تو بودی و کوله باری از مهر؛   ما بودیم و تشنگی در وادی محبّت تو ما بودیم   و خانه های دلمان در آستانه چلچراغی از مهربانی ات. بر لبت باران نور بود و دل ما کویر تاریکی؛   قطره قطره بر سطح ترک خورده زمین دلمان باریدی   و علم در ما جوانه زد. نگاهت، مکتب عشق بود و ما مکتب نشین چشم هایت بودیم. ما دست در دست تو نهادیم تا راه پرپیچ و خم زندگی   را با تو گام برداریم. دل به دل ما سپردی و گرمای وجودت را در سرمای تمام فرازها و نشیب ها   همراهمان کردی تا در یخ بند...
14 ارديبهشت 1392

روز مادر مبارک..

  روزت مبارک مهربانم                                            امروز روزِ توست، ای مهربان‌ترین فرشته‌ی خدا. بگو چگونه تو را در قاب دفترم توصیف کنم؟ صبر و مهربانیت را چطور در ابعاد کوچک ذهنم جا دهم؟ آن زمان که خط خطی های بی‌قراری ام را با مهر و محبّتت پاک می‌کردی و با صبر و بردباری کلمه‌ به کلمه ی زندگی را به من دیکته می‌گفتی خوب به خاطرم مانده است. و من باز فراموش می‌کردم...
12 ارديبهشت 1392