بلال خوری..
چند روز پیش (دوشنبه هفته گذشته) یکم باقلا و نخود فرنگی گرفته بودم که پاک کنم به خیال اینکه تو اجازه میدی اما.. توی یه چشم به هم زدن کل خونه پر از نخود شده بو واسه همین تصمیم گرفتم برم خونه باباحشمت با مامانبزرگ باهم پاک کنیم که اونجا به قول خودت بابابوتوت برات بلال کباب کرد و اولین بلال عمرتو خوردی اما نه یکی نه دوتا 3 تا این عکسا هم واسه اونروزه.. داشتی دنده عقب از دستم فرار میکردی که.. اینطوری شد و اما بلال خوری: غروب بردمت پارک روبه روی خونه بابابزرگ اینا: داری چشمک میزنی.. ...
نویسنده :
مامان الی
10:42